تموم خاطراتم جلوی چشام جمع شد.
دنیا دور سرم می چرخید و نمی دونستم چه اتفاقی داره میوفته.
.قطره قطره ی زندگیم از لای انگشتام می ریخت توی تشت بی وفایی
اونقدر دردناک بود که نفسم بالا نمی اومد تا اینکه دکتر گفت:
متاسفم, دیر رسوندینش!!
نظرات شما عزیزان:
تانیا(ملیکا) 
ساعت18:45---2 بهمن 1393
برچسبها:
سه شنبه 30 دی 1393برچسب:
,
| 22:54
| jigar kocholoo
|